Not known Facts About داستان های واقعی
Not known Facts About داستان های واقعی
Blog Article
شعر ترکی امام حسین (اشعار سوزناک ترکی آذری درباره سید الشهدا)
طبق گزارشها، داستانهای واقعی ارواح در این محل شامل تمام موارد کلاسیک هستند: صدای قدمها، وسایلی که به تنهایی در اطراف حرکت میکنند و بسته شدن خودسرانه پنجرهها.
همینطور کـه میرفته جلو، یهو از پشت درختها یه پلنگ وحشی ظاهر میشه و میاد بـه طرفش.
راستان نامه
ماجرای خونبار و ترسناک واقعی بیرون از کتاب در ۱۳ نوامبر ۱۹۷۴ در آمیتی ویل واقع در نیویورک آمریکا اتفاق افتاد. شش نفر از اعضای یک خانوادهی هفتنفره که در خانهی زیبا و سهطبقه زندگی میکردند و هیچ شهرتی هم نداشتند، یک شبه مشهور میشوند!
سر و کلهی قاتل استیت در سال ۱۹۷۰ در کالیفرنیا پیدا شد. او یک قاتل سریالی و متجاوز بود که از شیوهای یکسان برای انتخاب و حمله به قربانیانش استفاده میکرد.
در سال ۱۹۳۴، گروهبان ارتش لوئیس د. بوردن، گلوی خود را با تیغ برید. کمتر از چهار سال بعد، روی تامپسون، یکی از تفنگداران دریایی، از پشت بام پرید. جسد او در کنار ساختمان مجاور پیدا شد.
زمستان سال ۱۸۹۷ بود و مری جین هیستر مؤمن، از شهرستان گرین بریر ویرجینیای غربی، به تازگی دخترش را از دست داده بود. به گفته پزشک محلی، دختر تازه ازدواج کرده او، زونا، بر اثر نارسایی قلبی فوت کرده بود، اما خانم هیستر احساس میکرد چیزی بیشتر در مرگ ناگهانی فرزندش، اشتباه است.
رامین پاسخ داد: «مدتی هست که خودم هم به این نتیجه رسیدهام که باید در همان زمان به هر قیمتی شده نمیگذاشتم این ازدواج صورت گیرد و الان هم خودم پشیمانم و هم برای نازنین ناراحتم اما به هر صورت الان به دنبال کمک هستیم تا بتوانیم از هم جدا شویم.»
در برخی موارد بهسادگی کلید تابوت را در جیب متوفی میگذاشتند. اما تابوتهای زنگولهدار از رایجترین انواع تابوتهای ایمن بودند. بنا به ادعای برخی منابع، اصطلاح نجات با زنگ از همین تابوتهای ترسناک ریشه گرفته است. با این حال، مشخص نیست تابوتهای ایمن تا چه حدی مفید بودند و اصلاً چند نفر به این وسیله نجات پیدا کردند.
مادر مولی باور نمی کرد که چی می بینه، بعد چند لحظه سرشو به اطراف چرخوند و وقتی دید عروسک دلقک کنار بدن دخترش نشسته، با وحشت شروع به جیغ کشیدن کرد.
شما در مجله اتاق فرار میتوانید جدیدترین اتاق فرارها را مشاهده و رزرو نمایید.
یکی از خدمتکاران بـه اعتراض گفت: اما او یک تاجر ورشکسته است و نمی توان بـه مشورتش اعتماد کرد.
در یک غروب خوب اواسط تابستانی بین ساعت هجده الی نوزده من و خواهر بزرگم با دوتا از بچه های همسایه به نامهای باربارا و آن ایوانز که هر دو از من بزرگتر بودند در یک مزرعه ای به نام کائی کلد که نزدیک خانه ی آنان بود بی خبر از همه جا نزدیک پرچین و زیر یک درخت مشغول بازی بودیم و فاصله ی زیادی با سنگ چین که به خانه منتهی میشد نداشتیم . ناگهان یکی از ما در وسط مزرعه متوجه گروهی شد که نمیدانم آنها را چه بنامم . نه زن بودند نه مرد و نه بچه. باشور و هیجان میرقصیدند. فاصله شان از ما کمتر از صد متر بود تعداشان هفت هشت عدد بود به علت حرکتهای تند و چابک آنها و ترس و وحشت خودمان از دیدن منظره ای غیر عادی بخوبی نمیتوانستیم بر آوردشان کنیم همگی تقریبا یک لباس یکسره جذب قهوای رنگ به تن داشتند لباسی که بی شباهت به یونیفرم ارتشی نبود .
اما چه معتقد باشید و چه نباشید، این ۱۱ داستان ارواح واقعی بدون شک شما را میترسانند. از داستان واقعی هتل استنلی (که الهامبخش استفن کینگ برای نوشتن رمان «درخشش» بود) تا اشباح بردههایی که در مزرعه میرتلز سرگردان بودند، این داستانهای واقعی ارواح ممکن است شما را وادار کنند که در مورد آنچه فکر میکنید میدانید، تجدید نظر کنید.